Monthly Archives: August 2008

از استاد دیعس ۱۳

ما نمی دانیم چرا هر وقت که چند روز می گذرد و این وبلاگ به روز نمی گردد این مدیر وبلاگ گریبان مبارک ما را می گیرد که چرا بروزش نمی کنی. ما نمی دانیم که چه هیزم تری بدو فروخته ایم که اینچنین از همان روز اول با ما در خصم برافتاده است. ما هر چه می فرماییم که مطلبی که با اجبار نوشته شود دیناری صد عباسی هم نمی ارزد اما مگر به گوش آن جناب می رود، نخیر که نمی رود. از درد دل که بگذریم مطلبی را ترجمانیدیم از استاد دیعس، البته خود استاد نمی داند، که چون از سر اجبار بوده حتی خودمان نیز به اندازه ی یک عباسی بدان ارج نمی نهیم. ولی چه کنیم که ناچنار بودیم بنگاریم هر چه را که می شد نگاریست.

شیخ سعید فیلسوف العلما

ملت متنفر

امروز من از دست هرچی ناریایی هست کفریم. ملت خونگرم ناریا اینقده خونشون گرمه که بعضی وقتها من می ترسم یهو تو رگاشون آتیش بگیره.

تو کل کشور های دنیاُ هر بخشی از کشور به علت تفاوت فرهنگی به یه عملی یا یه رفتاری معروفه. بعضی وقتها این رفتارها متناقض هم هستن و باعث میشن که مثلا مردم شمال کشور با جنوب کشور میونه ی خوبی نداشته باشند. اما وقتی بحث کلیت کشور میاد وسط این اختلافات قومی یا نژادی یا ناحیه ای خیلی کمرنگ میشن. در ضمن هر قومی یا هر مردمی با یه فرهنگ خاص، خودشون رو بهتر از بقیه ی مردم با فرهنگای دیگه میدونن. اما معمولا این باعث نمیشه که از فرهنگهای دیگه متنفر بشن. واما تو ناریا این قضیه چطوری؟

(مترجم:باید به خاطر این بخش از متن از شما خوانندگان عزیز پوزش بطلبم اما چه کنیم که ما مترجمی هستیم وفادار به متن مادر. پس اگر در ذیل، مطالبی به چشمتان خورد که دور از ادب بود این را از چشمان مبارک ما نبینید. مقصر استاد دیعس است که چنین نگاریده.)

تو ناریا قوم کلیگ که اصولا به نام یتشر شناخته میشن به بی غیرت کله ماهی خور معروفن. فوم کرت به خر، یدهشم ها به شمع دزدی، رل ها که خب رل هستن، برع ها که گلاب به روتون، ینیوزق ها که خیلی نوع دوستن! و کلا هر قومی به یه چیزی معروفه. البته پایتخت نشین ها هم که یه سری بینی سربالای از ماتحت فیب افتاده هستن که همشون خودشون رو اصلا پایتخت نشین می دونن و البته از لحجه ی تابلوی کرتی بعضی هاشون که بگذریم و کله هندونه فرم بقیه ها اون چند درصد باقی مونده بعد دو الی سه نسل یه بابا بزرگ کرتی تو شجرنامشون هست. می مونه یه درصد بسیار پایینی که اونا معمولا خیلی ادعا ندارن.

این تصوری هست که هر قوم نسبت قوم دیگه تو کشور عزیز من دارن. البته لازم نیست که بگم این اقوام دو به دو با هم پدر کشتگی دارن. حالا از این موضوع که بگذریم وقتی حرف از خارج ناریا میشه بجر یوسا و چند تا کشور دیگه که مردم کشورم کشته مردشونن، رو هر قوم دیگه ای یه ایرادی می زارن و به همون علت یا مسخرشون می کنن یا اینکه ازشون متنفرن. چینی های کوتوله همه چیز خوار، ژاپنی های آی کیو زیر ۵۰، آفریقایی ها که یه سری سیاه گشنن، هندی ها که یه سری گدا گدولن، روسها که از هر دو تا، سه تاشون مستن! و خلاصه رو هر کشوری یه اسمی می زارن و ازشون متنفر می شن. خلاصش اینکه این مردم یه سری مردم متنفرن. جالب اینجاس که از خودشون بیشتر از خارجی ها متنفرن.یه مثل ناریایی هست که میگه: اگه سه تا ناریایی دیدید که تو خارج ناریا به هم رسیدن و با هم رفیق شدن بدونین که یا می خوان سر هم کلاه بذارن یا نمی دونن که همشون اهل ناریا هستن.

اگه راستشو بخواین خیلی بیشتر از اینا می خواستم بنویسم اما خب دیگه. بمونه واسه بعد.

Categories: از استاد دیعس, طنز | Leave a comment

پنج شغل پرطرفدار

«قسمت دوم»

مدیریت مالی۱ (48,616$)

تحلیلگر اقتصادی و مشاور خصوصی مالی به کمک یکدیگر سرمایه گذاری ها را تحلیل کرده و دستورالعمل راهنمای سرمایه گذاری برای کار و امور شخصی را به وجود می آورند. آنها بایستی بر بازار سرمایه، قوانین مالیاتی و کارکرد سرمایه تسلط  کامل داشته و همچنین باستی قادر باشند که به راحتی موانع کار و روشهای پیچیده ی گریز از آنها را توضیح دهند.

قدم اول در این عرصه داشتن مدرک کارشناسی می باشد، اما گواهی های دیگری نظیر MBA می تواند برای رشد در این عرصه تاثیرگذار باشند. بسیاری از مدیران مالی حرفه ای ترجیح می دهند که به صورت مستقل کار کنند. تقریبا یک سوم از مشاوران مالی خصوصی باتجربه به صورت مستقل کار می کنند.

دورنمای کاری: مشاور مالی شخصی در حال تبدیل شدن به دهمین شغل در حال پیشرفت می باشد. به هر حال رقابت شغلی بسیار نزدیک است، و همچنان برای جایگاه مدیر مالی رقابت در حال شدت گرفتن می باشد.

مدیریت تجاری (44,195$)

مدیران تجاری حرفه ای ممکن است به عنوان مدیر عقد قرارداد، مدیر تاسیسات و یا مدیر امور اجرایی برای شرکتهای خصوصی یا دولتی کار کنند که وظایفشان منظم و موثر نگاه داشتن روند کاری در ادره ی مربوطه، مدیریت بایگانی و سوابق و انتقال آن به مدیران دفاتر، ارتباطات و بخش خدمات است.

در این حرفه قدرت مدیریت و برقراری ارتباط به اندازه ی انعطاف پذیری، تیزبینی و قاطع بودن دارای اهمیت است. تجربه یاعث ارتقاع درجه ی مدیرات تجاری حرفه ای در شرکتهای کوچک می شود در حالی که اعتبارنامه های تحصیلی، شامل مدارک عالی برای پیشرفت در شرکتهای بزرگ موثرتر است.

دورنمای کاری: رشد کاری این شغل در حد متوسط است. رقابت برای دستیابی به پست های مهم در این حرفه بسیار زیاد است اما برای پست های کم اهمیت تر فرصت های شغلی بیشتری وجود دارد.

مهندسی عمران (50,940$)

مهندسی عمران به عنوان یکی از قدیمی ترین رشته های مهندسی به شمار می رود، و برای آنانی که روحیه ی تجزیه و تحلیل گری دارند بسیار جذاب است. مهندسان عمران بزرگراه ها، راه های فرعی،پل ها ، تونل ها  و سدها را طراحی کرده و بر ساخت آنها نظارت می کنند. همچنین در زمینه های منابع آب و سازه ها فعالیت می کنند.

این افراد کارآزموده بایستی مهارت هایی نظیر کنجکاوی، دقت نظر و تیزبینی را توأما دارا بوده و به فعالیت هایی در حد و اندازه های بزرگ علاقه مند باشند. مهندسان عمران بایستی خطرات طبیعی بالقوه، هزینه ی ساخت و مقررات دولتی که می تواند در طراحیشان نقش داشته باشد را همیشه در طرح خود مد نظر داشته باشند. برای ورود به اکثر بخشهای این زمینه ی شغلی مدرک کارشناسی مورد نیاز است اما ادامه ی تحصیلات برای فراگیری فناوری های نو بسیار ضروری می باشد.

دورنمای کاری: به نظر می رسد که رشد فرصت های شغلی برای مهندسان عمران بیشتر از میزان میانگین سرعت رشد دیگر مشاغل باشد.

منبع: http://hotjobs.yahoo.com/career-articles-the_top_5_in_demand_majors-466

Categories: عمومی | Leave a comment

پنج شغل پرطرفدار

«قسمت اول»

کارفرماها چه انتظاراتی دارند؟ براساس آخرین داده ها و اطلاعات مربوط به تقاضای کار، ممکن است اطلاع ار پرطرفدارترین مدارک کارشناسی باعث تعجب شما شود، و یا حتی باعث شود که در انتخاب رشته ی تحصیلی خود تجدید نظر کنید.

با تکیه بر اطلاعات برآورد دستمزد بهار 2008 اتحادیه ی بین المللی دانشگاهها و کارفرمایان (NACE) براساس حقوق پایه، لیست پایین که مربوط به پنج شغل پرطرفدار برای مدرک کارشناسی می باشد، تهیه شده است. توضیحات ارایه شده در باره ی هر شغل بر اساس توضیحات هیئت کار و آمار(BLS) تهیه شده است.

مهندسی مکانیک (57,821$)

مهندسی مکانیک درباره ی چگونگی کارکرد چیزها تحقیق می کند. متخصصان پژوهش در عرصه ی این رشته، طراحی می کنند، توسعه می دهند و قطعات و ماشینها و ابزارهای ماشینی را آزمایش می کنند. به علاوه ی مهارت در علوم و ریاضیات، مهندسان باید قادر باشند که به صورت گفتاری و نوشتاری به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنند.

برای دستیابی به موقعیت یک مهندس مکانیک مدرک کارشناسی الزامی است و البته ادامه ی تحصیلات باعث تضمین شغلی مهندسان خواهد شد.

دورنمای کاری: همچنانکه مهندسین بیشتری بازنشسته می شوند و بسیاری از باتجربه ها به بخش مدیریتی انتقال می یابند، فرصتهای شغلی خوبی به وجود آمده است.

حسابداری (47,429$)

برای آنانی که در پردازش اطلاعات در حجم بالا استعداد دارند، لیسانس حسابداری می تواند آنان را برای دستیابی به شغلهایی در امور مالی و  سرمایه گذاری، تحلیل گری پروه های سرمایه گذاری، پیشبینی و آمادشمالیات، دفترداری(امور مالی)، خدمات لیست حقوق و ممیزی و بازرسی  یاری کند. معمولا بهترین فرصتهای شغلی برای مدارک CPA و MBA و یا افرادی که در کار با نرم افزار های حسابداری خبره هستند، وجود دارد.

یک حسابدار تضمن می کند و یا مراقب است که یک شرکت به درستی کار می کند و اسناد و مدارک دقیق تنظیم شده اند. البته ساعت کاری این دسته شغل ها طولانی بوده و در دوران جمع آوری مالیات به اوج خود می رسد.

دورنمای کاری: به لطف بازنشستگان و نرخ بالای گسترش این شغل و همچنین به دلیل به وجود آمدن شغل های جدید و تغییر قوانین مالیاتی و آیین نامه ها،  حسابدارها دارای فرصت های شغلی فراوانی می باشد.

Categories: عمومی | Leave a comment

خوشبختی

خوندن یه مطلب تو وبلاگ یکی از دوستام باعث شد که تصمیم بگیرم درباره ی خوشبختی بنویسم. البته خوشبختی از دیدگاه خودم.

اولین کسی که باید خوشبخت بشه خودتی. این جمله به نظر خودخواهانه میاد اما این قانونی هست که من سعی کردم تو تمام زندگیم ازش پیروی کنم.

وقتی یه حکم کلی رو می خونیم یا می بینیم به نظر خیلی ساده و انجام شدنی میاد.شبیه قضیه های ریاضی اثباتشون ساده هست  اما وقتی بخواهیم تو دنیای واقعی ازشون استفاده کنیم می بینیم که بعضی وقتها اینقدر مشکل میشه که به نظر غیر ممکن میاد. یه وقتایی میشه که خوشبختی ما بسته به خوشبخت شدن یکی دیگه هست. یعنی اگه اون آدم احساس خوشبختی نکنه ما هم نمی تونیم احساس خوشبختی کنیم. یه وقتایی خوشبختیمون بسته به خوشبختی چند تا آدم داره. یه وقتی هم میشه که خوشبختی یه آدم بسته به خوشبخت شدن کل آدمای دنیا داره. البته این جور آدما خوشبختیشون واقعا بزرگه. معمولا بزرگتر از آدمایی که فقط با خوشبخت شدن یک یا چند نفر احساس خوشبختی می کنن. باز هم البته همیشه هم اینطوری نیست. پس خیلی وقتا احساس خوشبختی کردن هم خیلی آسون نیست.

ما همیشه میگیم که پول و موقعیت اجتماعی و زیبایی و … خوشبختی نمیاره. اما هر وقت که می خواهیم در باره ی خوشبخت بودن یا نبودن یکی نظر بدیم اولین ملاکی که بهش توجه می کنیم همینا هستن. به نظر من اشتباه ما این نیست که برای سنجش خوشبختی آدمای اطرافمون از این ملاکها استفاده می کنیم. چون اصولا اینها تنها ملاکهای موجود و در دسترس هستن. مشکل ما اینجاست که کلا درباره ی خوشبخت بودن یا نبودن دیگران نظر می دیم. من فکر می کنم که حداکثر خود فرد بتونه در باره ی خوشبخت بودن یا  نبودن خودش نظر بده و در اکثر موارد خود فرد هم نمی دونه که دقیقا این احساس خوشبختی از کجاست.

آخرین چیزی که می خوام بگم درباره ی آدمایی هست که قاعدتا باید خوشبخت باشن اما هرگز احساس خوشبختی نمی کنن. یه مثال ساده می زنم. بعضی از آدمای مذهبی که کم و بیش، اطراف خودمون می بینیم. نماز می خونن، روزه میگیرن، میرن حج، انفاق و حجاب و امر به معروف و نهی از منکر و… همه چیزشون هم سر جاشه. اما احساس خوشبختی نمی کنن. همه ی این احساس رو هم نسبت میدن به بد بودن جامعه و آمریکای جنایتکار و اسراییل منحوس و یزید ملعون و غیبت امام زمان و … . اما شاید مشکل از شیوه ی زندگیشون باشه. شاید اگه زندیگیشونو عوض کنن احساس خوشبختی کنن. یا شاید با عوض کردن شیوه ی زندگیشون به این نتیجه برسن که قبلا خوشبخت بودن و خودشون نمیدونستن. یعنی تعریفشون از خوشبختی اشتباه بوده.

یه مثال دیگه. بچه ی یه آدم درازگوش پولدار که خیلی خوشگل یا خوش تیپ هست. از بچگی همه چی داشته. مدرسه ی خوب. لباس خوب. تکنولوژی روز! ( قدیما چرتکه با چوب گردو الانا کامپیوتر پنتیوم خدا) یکم که بزرگتر شد دوچرخه بعد هم ماشین بعد هم یه دوست پسر پولدار و باکلاس و خوشتیپ یا یه دوست دختر با همون ویژگی ها بعدشم یه کار خوب یه ازدواج خوب و یک یا حداکثر دو تا بچه ی خوب و… . یه زندگی که قراره تا آخرش خوب باشه. اما این آدم می تونه تو هر کدوم از مقاطع زندگیش احساس بدبختی کنه. مثلا وقتی که بچس پدر و مادرش معمولا خونه نیستن، وقتی بزرگتر که میشه یا دوستاش بهش حسودی میکنن یا اینکه اون به دوستاش حسودی میکنه، بزرگتر که شد دوست پسرش یا دوست دخترش اونو واسه پولش می خواد بعد هم سرکار نمی تونه اونقدری که می خواد سود کنه بعدشم که به زنش یا شوهرش مشکوکه چون وقت نمی کنه که زیاد باهاش باشه بعدشم بچه هاش … و مشکلات معمولی که لازم نیست تک تکشونو بگم. شاید این آدم نتونه با این مدل زندگی احساس خوشبختی کنه. شاید کلیه ی عوامل محیطی که از بچگی تا وقتی که به این نتیجه رسیده که خوشبخت نیست اونو طوری تحت تاثیر قرار داده که زندگی پولداری بهش نمی سازه. و یا همونطوری که قبلا گفتم تعریفش از خوشبختی اشتباهه.

ما آدما دنبال خوشبختی هستیم اما متاسفانه نه خوشبختی از دیدگاه خودمون و یا با تعریف خودمون. بلکه خوشبختی با تعرفی که جامعه از خوشبختی داره. واسه اینه که معمولا آدمایی که احساس خوشبختی نمی کنن همیشه دنبال یه عامل خارجی می گردن و معمولا هم اونو پیدا نمی کنن و معمولا همیشه افسرده باقی می مونن. هرگز نمی خوان قبول کنن که علت بدبختیشون جامعه ی آلوده به گناه و فساد و یا جامعه ی بسته و مثلا جامعه ی بدون آزادی ایران و .. نیست.

شاید مشکلشون اینه که هرگز دنبال تعریف خودشون از خوشبختی نبودن و به سوالهای ساده اما اساسی زندگیشون جواب ندادن. سوالهایی که میگه:

تو کی هستی؟

چرا زنده ای و از زندگی چی می خوای؟

و یا در مجموع : هدفت از زندگی کردن چیه؟

و هزار تا سوال فرعی دیگه که در نهایت اونا رو به جواب این سوال میرسونه که:

چیکار باید بکنی که احساس خوشبختی کنی؟

حب حالا یه سری نصیحت!

اما چیزی که همیشه باید بهش توجه کنیم اینه که خوشبختی تنها تو جواب یک سوال نیست. بلکه جواب به هر سوال ما رو یه پله به خوشبختی نزدیک می کنه و البته چندین سوال جدید دیگه به وجود میاره. این رو هم باید بدونیم که خوشبختی انتها نداره. اگر یک روزی خوشبخت بودیم اما حالا نیستیم، این موضوع ربطی به تقدیر نداره. ما یه جای راه رو اشتباه رفتیم. خیلی ها روز های اول زندگی مشترکشون رو شیرین ترین روزهای زندگیشون می دونن. اما بعد از یه مدت اون روزها فقط تبدیل به خاطره می شه. با انتخاب درست راه سعی کنیم که سالهای پایانی عمرمون شیرینترین لحظات زندگیمون بشه و در آخر مرگمون شیرینترین لحظه ی عمرمون. حالا چطوری؟ من جوابش رو برای خودم وبرای این لحظه از زندگیم پیدا کردم. ممکنه که بعد عوض بشه. یا گمش کنم. به هر حال این یه جواب شخصی هست و فقط به درد خودم می خوره. اما امیدوارم همتون به این جواب و جواب تمام سوالهای اساسی زندگیتون برسین. حتی اگر یه لحظه قبل از شیرینترین لحظه ی زندگیتون باشه.

Categories: عمومی | Leave a comment

هفت قلو

اگر زمان بیشتری داشتم مطلبی درباره ی میزان حقوق مشاغل مختلف در آمریکا را ترجمه کرده و در اختیارتان می گذاشتیم اما متاسفانه این زمان را نداشتم. به هرحال برای انتخاب این مطلب نه چندان جالب و زرد از همه ی شما خوانندگان عزیز غذرخواهی می کنم.

میرزا جواد ترجم المعانی

زن مصری هفت قلو به دنیا آورد

قاهره، مصر –  زن 27 ساله ی مصری ، به گفته ی رییس بیمارستان و خانواده اش، شنبه ی گذشته در شهر ساحلی اسکندریه هفت قلو به دنیا آورد.

به گفته ی عماد درویش رییس بیمارستان الشطبی ، جایی که غزالا خمیس بچه هایش را به دنیا آورده، با اینکه در حین عمل سزارین به علت خونریزی به وی خون تزریق شده، مادر در شرایط جسمانی خوبی به سر می برد.

به گفته ی درویش، نوزادان که چها پسر و سه دختر هستند، وزنی بین 1.451 کیلوگرم  الی 2.799 کیلوگرم را دارند و در شرایط خوب و پایداری به سر می برند. وی همچنین اضافه کرد که بچه ها در چند دستگاه انکیباتور(incubators) در چهار بیمارستان مختلف، که توانایی مراقبت از بچه های زودرس را دارند، نگهداری می شوند.

دکتر درویش در گفتگویی تلفنی با Associated Press گفت: “این زایمانی بسیار نادر است و من در طول 33 سال کار حرفه ایم تا کنون چنین موردی را مشاهده نکرده ام.”

درویش تصمیم گرفت که در پایان هشتمین ماه بارداری خمیس برای جلوگیری از فشار بر روی کلیه های مادر، عمل سزارین را انجام دهد. او همچنین اضافه کرد که خمیس، که صاحب سه فرزند دختر بود، برای پسردار شدن از داروهای باروری استفاده نموده است.

درویش همچنین گفت، خمیس همسر کشاورزی در قسمت شمالی استان Beheira مصر است که دو ماه قبل به بیمارستان مراجعه کرده است.

درویش همچنین اضافه کرد: ” در معاینات اولیه، به نظر من هیچ گونه ناهنجاری یا نقص عضوی در هیچ کدام از اعضای بچه ها مشاهده نمی گردد.”

برادر بیمار، خمیس خمیس، گفت، با وجود اینکه خواهرش سعی داشت برای پسر دار شدن باز هم حامله شود، خانواده اش  پس از شنیدن خبر چندقلو زایی خمیس کاملا شگفت زده شده اند.

او در گفتگویی تلفنی با Associated Press گفت: ” ما می خواستیم بچه ها را سقط کنیم، اما بعد به این نتیجه رسیدیم که این کار در دینمان منع شده، بنابراین خواستیم اراده ی خداوند مستولی شود.”

برادر خمیس همچنین  اضافه کرد،  وزیر بهداشت مصر اعلام کرده است که هر هفت کودک تا دو سال از شیر و پوشک‌ رایگان بهره مند می شوند.

منبع: http://news.yahoo.com/s/ap/20080816/ap_on_re_mi_ea/egypt_septuplets

Categories: عمومی | Leave a comment

دست دوستان درد نکند

این نوشته ی طنز رو دوست خوبم حجت بهم داد تا بخونم و نظرم رو در بارش بهش بگم. با خودم گفتم بد نیست شما هم بخونید.

در محفل یاران

بحث در مورد امور آب کردنِ وقت بود. پیشنهاد شد برای ایجاد فضای فکری در مغز یاران از ورزش مفرح شنا استفاده کنیم.

شنا برای سلامتی بسیار مفید است. آن هم در تابستان و استخرهای سرپوشیده. استخرهایی که مملو [از] کلر برای شنا هستند و هر چند یکبار از آب بعنوان گندزدا برای سالم سازی و تمیز کردن کلر موجود آن استفاده می کنند . البته نه به اندازه ای که برای جان انسان خطرناک باشند!

مایع موجود در استخرهای شنا خاصیت دارویی، درمانی دارد. کاملا داروستا. انواع باکتری و میکروب در آن وجود دارد که برای هرگونه بیماری مناسب است، البته با این تفاوت که داروها میکروب های ضعیف شده اند و برای درمان بیماری های معدودی بکار می روند ولی سوسپانسون کلر و آب، میکروبهای قوی دارند که برای تمام بیماری ها با هر شدتی می توانند بکار روند.

خلاصه زمان دورزدن شد. هر که بیشتر دور بر می داشت، جایگاه بهتری در میان نزدیکان می یافت. یکی ادعای کرال پشت کرد، یکی لاک پشت، منهم در این جمع آبزی خودم را قورباغه معرفی کردم.

بستیم و بستیم و بستیم تا اینکه زمان موعود فرا رسید. قرار جلو استخر دنگی، هر کس دنگ خودش، لوازم مورد نیاز: مایو، هوله، شامپو، کیسه و لیف و… ساک دستی! همه چیز مهیا، حرکت سوی دیار باقی،رفتیم و دیدیم و برگشتیم.

استخر، روزهای زوج مخصوص بانوان

Categories: طنز | Leave a comment

یه مطلب ناخواسته

یکی از خواننده های دائمی وبلاگمون ( آقای رادمهر ایرانپرست) که هر چند وقت یه بار هم یه نظر ارزشمند تو قسمت نظرها می زاره،  خواسته یه مطلبی رو از طرف خودش تو وبلاگمون بذاریم. ما تو جواب نامه ی الکترونیکیش گفتیم که با عرض معذرت نمی تونیم، چون این مطلب کلا تو چهارچوب مطالبی که ما تو وبلاگمون می ذاریم نیست. اما ایشون تو نامه ی الکترونیکی بعدیشون توضیحاتی رو دادن و بسیار اصرار کردن تا ما قانع شدیم که این مطلب رو بذاریمش رو وبلاگ.

Cry out for freedom

With a gloomy face and with short hair

With a white shirt and with a long beard

He is Hezbollah

Son of a mullah

Oh my God! Oh my God!

When he is in street

Or in his district

Girls are restrict

Boys are hysteric

Cause he is Hezbollah

Son of a mullah

Oh my God! Oh my God!

Like a story

In a history

He is a demon

Torturing freemen

Cause he is Hezbollah

Son of a mullah

Oh my God! Oh my God!

But at this story…

There is not any black knight

He wins without any fight

Killing people day and night

People, without any right

Why? Cause he is Hezbollah

Son of a goddamn mullah

Oh my God! Oh my God!

He says he is man of god

Killing people is his right

He know wrongs and all of rights

People are stupid and doesn’t know rights

Why? Cause he is Hezbollah

Son of a goddamn mullah

Oh my God! Oh my God!

Now you must disobey him

Flush out the toilet and drain him

Tame his a*** and train him

Ignore mullahs to pain him

Free yourself and cane him

Make new country, stain him

Forget mullahs, forget him

Forget mullahs, forget him

Categories: شعر | Leave a comment

یه شعر بی سر و ته از خودم!

این نوشته ای که یه خورده پایینتر می خونین چند تا موضوع رو روشن می کنه.

اول اینکه ما دوباره به پیسی موضوع واسه نوشتن بر خوردیم. واسه همین فرت و فرت شعر مینویسیم.

دوم اینکه پدر جان زور که نیست. اولا شاعری استعداد می خواد که خدا رو شکر من ندارم. دومم اینکه اگه یه وقتی خدای نکرده نوشته ی من شبیه شعر بشه ازش غصه و بدبختی می باره. باور کنین دست خودم نیست. این مدیر بیچاره ی وبلاگمون زبونش مو در آورد ( اَه، اَه، حالا با اون زبون چه جوری می خواد غذا بخوره!) از بس گفت نویسنده ی عزیز، شادتر بنویس. اما خوب من که گفتم زور که نیست. مثلا یه بار تو عمرمون خواستیم یه شعر بامزه و با حال بنویسیم. اما نتیجش این شد که میبینین. فکر می کنم همین عنوانش به اندازه ی کافی خبر می دهد از سر درون.

اما یه نکته ی کنکوری هم اینجا وجود داره و اونم اینه که آدمی وقتی یه وبلاگ داره می تونه هر چی دلش می خواد توش بنویسه و با خودش بگه بله… نوشته ی ما هم رفت رو اینترنت!

خودویرانی

من به یاد آوردم

سالها پیشم را

سالهای تیره، سالهای تردید

غوطه ور در زجر و…  بی خود از خود بودم

من فقط در دردهایم زندگی می کردم

سالها پیش بود آن روزها، اما انگار، قرنها می گذرد از آن ایام

روزهای افکار بی پیکر، روز های لحظه لحظه تردید

من به خاطر دارم، که چه آسان تن به مردن دادم

من چه آسان دردهایم را خندیدم

خوب یادم هست

آن روزهای آخر، لحظه های قبل از مرگ

دیده بودم امروزم را

بی درد، بی هیچ، تهی از افکار دردآلودم

همچون کرمکی توخالی، بی فکر، بی درد

آری من یادم هست، آن روزهای آخر دردهایم خارج از حد طاقت بود

و در آخر تن به مردن دادم

از سر خط…

فکر هایم را کشتم…

ایده هایم را کشتم…

آرمانهایم را کشتم…

جز تن رنجورم ، هر چه از من بود را در دم کشتم

حال…

من همان کرمک بی درد هستم

اما… به خیالم… کرمکی هم من نیستم

در حقیقت کَس نداند که کیم

یک خیال مرده

جسدی افسرده، یخ زده، بی عشق ، بی حرارت ، پوسیده

یخ زده گوشت فاسد ته یخچال زمان

من به یاد آوردم

آن روز را، که خودم را به سر انگشتان فراموشی دادم

قیمتش ارزان بود…

دردهایم، افکارم، ایده هایم، قیمتش اینها بود…

واقعیت این است، من در آن لحظه، خودم را ویران کردم

Categories: شعر | Leave a comment

از بین بردن سرطان به وسیله ی Roxxi !

باز هم نشان داده شد که بازی های رایانه ای همیشه اثری مخرب بر کودکان و نوجوانان نمی گذارد. مخرب بودن یا نبودن ابزار صرفا بستگی به نوع استفاده ی ما از آن ابزار به خصوص دارد. همانطور که می توان با چاقوی جراحی جان بیماری را نجات داد، می توان با آن جان بی گناهی را هم گرفت.

میرزا جواد ترجم المعانی

                             

  بازی کامپیوتری به بیماران نوجوان کمک می کندد که داروهایشان را بخورند

با توجه به مطالب اخیر روزنامه ی Pediatrics، بازی کردن بازی های کامپیوتری با طراحی هدف دار می تواند به بیماران سرطانی نوجوان و جوان کمک کند که به روند درمان اعتماد بیشتری پیدا کردن و آن را به درستی اجرا کنند.

دکتر Pamela M. Kato از دانشگاه پزشکی Utrecht هلند اظهار داشت که: این گونه بازی های کامپیوتری می تواند باعث بیشتر شدن طول عمر بیماران سرطانی جوان شده و مخصوصا باعث افزایش پیروی آنان از روند درمانی شود.

دکتر Kato و همکارانش متذکر شده اند که تبعیت از روند درمانی مهمترین مشکل این گروه سنی می باشد. وقتی افزایش چشمگیری در تعداد بهبود یافتگان کودکان سرطانی مشاهده گشت، نرخ مرگ و میر بیماران جوان و نوجوان سرطانی تغییری از خود نشان نداد. دکتر Katoهمچنین اضافه کرد که: ” اینان گروه سرسختی هستند که تا حدودی مورد غفلت سیستم قرار گرفته اند.”

تحقیقاتی در مورد ارتباط احتمالی بازی های کامپیوتری با روند بهبود بیماران انجام گرفت. محققان 375 بیمار زن و مرد بین سنین 13 تا 29 سال را که در آمریکا، کانادا و استرالایا به علت سرطان بستری شده و در حال مداوا بودند را به طور تصادفی انتخاب کرده تا بازی کامپیوتری “Re-Mission” یا “Indiana Jones and the Emperor’s Tomb,” (موضوع این بازی هیچ ارتباطی به مداوای سرطان ندارد) را انجام دهند.

در بازی Re-Mission ، بازی کننده کنترل ادم ماشینی کوچکی به نام Roxxi را به عهده دارد که به صورت سه بعدی 3 بعدی حرکت می کند و در واقع در بدن یک بیمار سرطانی قرار دارد. بازی کننده می تواند با استفاده از Roxxi  سلولهای سرطانی را نابود کرده و عوارض جانبی ناشی از سرطان را کنترل کند. برای پیروزی در این بازی باید از داروهای مربوط به شیمی درمانی و آنتی بیوتیک، روشهای آرامش بخشی، خوردن غذا و اعمالی نظیر اینها که برای محافظت و تقویت بدن انجام می شوند، استفاده کرد .

از بیماران هر دو گروه خواسته شد که بازی های تعیین شده را حداقل یک ساعت در هفته بازی کنند. 22 درصد از بیماران گروه همسنجی[گروهی که Indiana Jones را بازی می کنند] و 33 از بیمارن گروه Re-Mission این کار را به مدت سه ماه انجام دادند.

با استقاده از داده های قرص های الکترونیکی مشخص شد که در گروه Re-Mission استفاده از آنتی بیوتیک 16 درصد رشد داشته است، که 62.3 درصد از آنتی بیوتیک های تجویز شده توسط پزشک را مصرف کرده اند و در عوض گروه Indiana Jones 52.5 را مصرف کردند. مصرف دارو های مربوط به شیمی درمانی نیز در گروه Re-Mission نیز بیشتر از گروه Indiana Jones بود.

با توجه به نوشته ی نویسنده، بازی Re-Mission را می توان پیشرفتی در ضمینه ی علوم سرطانی دانست.

با توجه به گفته های Kato، به این علت بازی موثر واقع شد که دیدی جدیدی از بیماری را به بیماران ارایه می دهد. به عنوان مثال در نظر گرفتن شیمی درمانی به عنوان راهی برای مبارزه با سرطان بسیار بهتر از در تظر گرفتن آن به عنوان عامل ریزش مو می باشد.

وی همچنین توضیح داد که : “برای من، این موضوع نوعی تغییر در استفاده از سیستم شرطی کردن برای خوراندن دارو های شیمی درمانی به بیماران بود و همچنین این موضوع به بیماران دید بهتری [نسبت به داروها] داد.

بازی ذکر شده در این متن را می توانید از طریق وب سایتی که توسط بیماران و متخصصان پزشکی ایجاد شده به صورت رایگان دریافت کنید.

منبع: http://news.yahoo.com/s/nm/20080805/hl_nm/game_cancer_dc

Categories: عمومی | Leave a comment

از استاد دیعس ۱۲

باز هم می خوام در باره ی آقای آل حمدون بگم. کسی که استاد بدون شک فن مصاحبه هست. شما همه می دونید که مصاحبه گرها آدمای عجیبی هستند. مخصوصا اونایی که واسه روزنامه ها، مجله ها و شبکه های تلویزیونی بزرگ کار می نن. دلیلش هم اینه که معمولا اونا دوست دارن مصاحبه شونده همون چیزهایی رو بگه که اونا می خوان. اصلا یه جوری سوال می کنن و یه جوری بحث رو جهت می دن که آدم هرچی رو که اونا می خوان بگه. اما آقای آل حمدون با همه ی این شگردها آشنایی داره و می دونه چه طوری جلوی این موجودات در بیاد. در این راه یه شگرد مخصوص هم داره. به این صورت که یا به سوال طرف یه جواب بیربط می ده یا با یه سوال دیگه سوال طرف رو جواب می ده. برای اینکه حرفامو بهتر بفهمید یکی از مصاحبه های آل حمدون رو واسه شما بازگو می کنم.

مصاحبه گر: سلام آقای رییس جمهور.

آل حمدون: بله هوای خوبیه.

مصاحبه گر: بله… اجازه می فرمایید که مصاحبه رو شروع کنیم؟

آل حمدون: به نظر شما تو آمریکا همچین اجازه ای رو به شما می دن؟

مصاحبه گر: من نظری ندارم قربان.

آل حمدون: یعنی تو آمریکا مردم بی نظرن و حکومت رو کسای دیگه ای انتخاب می کنن؟

مصاحبه گر: اجازه بفرمایید یه طور دیگه بپرسم.

مصاحبه گر: اشکالی ندارد که بنده مصاحبه ام را شروع کنم.

آل حمدون: مگه می خوای بی احترامیی به من بکنی که قراره اشکالی داشته باشه؟

مصاحبه گر: تو رو خدا بذار مصاحبه رو شروع کنم!

آل حمدون: آها! باشه بپرس.

مصاحبه گر: نظر شما در مورد ناآرامی های اخیر دانشجویی، در کشور شما چیست؟

آل حمدون: دانشجو ها معمولا جوون هستن و ناآرامی تو خونشونه. یعنی می فرمایید شما وقتی دانشجو بودید ناآرامی نمی کردید؟

مصاحبه گر: بله اما سوال بنده چیز دیگری بود. منظور بنده علت این ناآرامی ها بود.

آل حمدون: من هم که گفتم به علت جوون بودنشونه.

مصاحبه گر: نظر شما در باره ی نرخ بالای بیکاری و تورم در کشور ناریا چیست؟ آیا این امر به علت تحریم های وارد شده بر کشور شما نمی باشد؟

آل حمدون: خب آمریکا هم ده درصد بیکار داره. در ضمن در باره ی تحریم ها من هیچ نظری نمی تونم بدن. چون این مورد رشته ی تخصصی من نیست. این رو برید از همون هایی بپرسید که کشور ما رو تحریم کردن.

مصاحبه گر: به نظر شما کشور ناریا به عنوان یکی از صادر کننده های بزرگ نفت در دنیا، چه سهمی را در افزایش قیمت جهانی نفت دارا می باشد؟

آل حمدون: خب این رو تمام جهان قبول کردن که آمریکا در جنگ افقانستان و عراق شکست خورده. اسراییل هم که از یه گروهه شبهه نظامی شکست خورده. همین جنگ افروزیهای این دو تا کشور باعث افزایش قیمت نفت در جهانه.

مصاحبه گر: کشور شما در حال تحقیق در باره ی انرژی هسته ای می باشد. آیا شما می خواهید به سلاح های هسته ای دست پیدا؟

آل حمدون: ما؟ نه! ما اصلا به این حرفا اعتقادی نداریم. مگه آمریکا با بمب هسته ای تونست تو جنگ جهانی دوم ژاپن رو شکست بده؟ چه با سلاح هسته ای چه بدون اون مردم کشور ما که با ما مخالفت نمی کنن. دنیا هم که کلا با ما روابط خوبی داره. ما نیازی نمی بینیم که در باره ی این جور چیزها فکر کنیم.

این مصاحبه حدودا یک ساعت طول کشید که البته من نمیتونم تمامش رو واستون بنویسم. فقط همین قدر بگم که مصاحبه گر بعد از تمام شدن مصاحبه از تیم همراهش خواست که از زیر سنگ هم که شده براش دیازپام گیر بیارن.

Categories: از استاد دیعس, طنز | Leave a comment